شیخ ابوسعید ابوالخیر در راه بود
گفت : هر جا که نظر می‌کنم
بر زمین همه گوهر ریخته 
و بر در و دیوار همه زر آویخته!
کسی نمی‌بیند و کسی نمی‌چیند

گفتند : کو؟ کجاست؟
گفت : همه جاست
هر جا که می‌توان خدمتی کرد ،
یا هر جا که می‌توان راحتی به دلی آورد
آن جا که غمگینی هست و آن جا که مسکینی هست. 
آن جا که یاری طالب محبت است و آن جا که رفیقی محتاج مُرُوَت .

بر زمین همه گوهر ریخته  و بر در و دیوار همه زر آویخته!

جا ,زر ,گوهر ,آویخته ,کسی ,می‌توان ,جا که ,در و ,بر در ,همه گوهر ,و دیوار

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کوتوال (اشعار احمدیزدانی) خورشید را بیدار کنیم لو مل دو پی لینکدونی اصفهان بودن بازی جدید The last desert war damnoshB عاملیت فروش آسیاتک شیراز کارگاه رنگ کاری چوب بابایی